ای من زِ من پیدا شده
ای مست و هم شیدا شده
ای وادی شط الماء
ای آهوی دشت رها
خبطی بکردم من سحر
"من" "تو" بکردم بی ثمر
آنگه که من "من من" کنم
خود را در او من گم کنم
حاصل ز این غفلت عجب
حاجب بگردد بوالعجب
من این نمی خواهم ولی
حاکم شود این مدعی
بر روح و جان چون جامه ای
این نِخوَتِ سر نیزه ای
حالا که او را دیده ام
فائز ز خود گردیده ام
حالا که من نامی شدم (نامی بالنده، نمو کننده)
از ره رها، راهی شدم
من گم شدم در خُوی خود
پیدا شدم در اوی خود
خود را در او پیدا کنم
من کی من و "من"، "او" کنم
جمعه - ۷ خرداد ۱۳۹۵
12:51