دفترچه ی یاد ( زندگی عطر به جاماندۀ "یاس"، لای دفترچه ماست)

دفترچه ی یاد ( زندگی عطر به جاماندۀ "یاس"، لای دفترچه ماست)

تجربه ای در وبلاگ نویسی ندارم. هدفی هم در کار نیست. جز یادداشت گفت و گوهایی تنهایی ام با " . . ."
دفترچه ی یاد ( زندگی عطر به جاماندۀ "یاس"، لای دفترچه ماست)

دفترچه ی یاد ( زندگی عطر به جاماندۀ "یاس"، لای دفترچه ماست)

تجربه ای در وبلاگ نویسی ندارم. هدفی هم در کار نیست. جز یادداشت گفت و گوهایی تنهایی ام با " . . ."

غافل

آزاد گشتم از خودم / در بند دیگر کس شدم

در بند بودن به زِ آن / کس خویشتن غافل شدن

غافل زِ او غافل زِ خود / غافل زِ عالم نیز شد

ای غافل از احوال خود / غافل مشو از یارِ خود

جمعه - ۷ خرداد ۱۳۹۵

8:10 دقیقه

من

ای من زِ من پیدا شده

ای مست و هم شیدا شده

 

ای وادی شط الماء

ای آهوی دشت رها

 

خبطی بکردم من سحر

"من" "تو" بکردم بی ثمر

 

آنگه که من "من من" کنم

خود را در او من گم کنم

 

حاصل ز این غفلت عجب

حاجب بگردد بوالعجب

 

من این نمی خواهم ولی

حاکم شود این مدعی

 

بر روح و جان چون جامه ای

این نِخوَتِ سر نیزه ای

 

حالا که او را دیده ام

فائز ز خود گردیده ام

 

حالا که من نامی شدم (نامی بالنده، نمو کننده)

از ره رها، راهی شدم

 

من گم شدم در خُوی خود

پیدا شدم در اوی خود

 

خود را در او پیدا کنم

من کی من و "من"، "او" کنم

 

جمعه - ۷ خرداد ۱۳۹۵

12:51

عقل

راهیِ راه و دو پایم چوبی است

پای چوبین قسمت ناسوتی است


عقل من حائل ولی مستولی است

قاتل این دل همان معقولی است


*****


عُمر را در پای عقل آتش زدم

قلب را از بیم عشق گردن زدم

 

عقل از دل غافلم بنموده بود

هر چه را می‌دیدمی در عقل بود

 

غافل و کور و کر و اُمی بُدم

بی‌بصیرت لاف الحق می‌زدم

 

گوش افلاک از صدای چون حمیر

خسته و رنجور و بی میل و اسیر

 

ساکت و ناظر به من زُل می‌زدند

پیش من خود را به حیرت می‌زدند

 

من ندانستم که غافل این منم

بی خبر از هر خبر اینجا منم

 

من ندانستم که عقل یک شهپر است

نیمم از حوا و نیمم ز آدم است

 

من ندانستم که عقلم فانی است

آنچه می‌ماند به حق، ربّانی است

 

هان بدان اسرار حق را ای پسر

ذره‌ای گویم از این سّر و خبر

 

کِبر بر عقلِ بشر نادانی است

غفلت از نیم دگر نادانی است

 

در سراشیب حیات زندگی

با همه کوشش برای زندگی

 

حیرتم از حیرتم افزون شده

هر چه را می‌پرورم مدفون شده

 

مردگی آمد نصیب دل بشد

وآن بدآن خاطر که عشقم مرده شد

                               هم بدآن خاطر که دل پژمرده شد