-
ظهر عاشورا
پنجشنبه 14 شهریور 1398 11:29
-
مرز / Border
پنجشنبه 14 شهریور 1398 11:25
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 7 فروردین 1398 08:21
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 7 فروردین 1398 08:13
آنکس که دلش زنده شد به عشق، دو گام بیرون از خود نهاده و علاوه بر عاشقی به مرتبه دوستی نایل می آید. در آن هنگام حرکت در جوهرت آغازشده و سرعت میگیرد. سرعتی نزدیک به سرعت نور و مطابق قانون نسبیت عام، به طور نسبی از بُعد زمان خارج میشوی و گذر زمان را احساس نخواهی کرد. و به زبان خودمانی میگویی "نفهمیدم که وقت کی...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 7 فروردین 1398 08:09
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 25 آذر 1397 07:47
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 25 آذر 1397 07:45
در دیاری که در آن سایه ی مرگ، برتر از سایه ی سرو برتر از سایه ابر برتر از هرچه خلایق به چشمش دیده و به پهنای خدا، بر سرم افتاده نفسش با نفسم دست و گریبان شده اند. و در این وادی سرد مملو از محنت و درد سوز و سرما و نَبرد با دلم هیچ نکرد جز دوئل با خودِ مرگ رضا 13/9/1397
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 1 مهر 1397 14:36
سرد است و همه جهان سراسر درد است دردم همه از شتای نامردان است آن کس که مکید شیره ی جانم را تردست تر از تمام طراران است ........................................................ در کسوت دوست سینه ام چاک زدند در دل حسد و قسم خوران لاف زدند اینان که شمایلی چو عیسی دارند از هر طرفی دشنه بر این جام زدند شنبه 15 اردی بهشت...
-
قصه ام آن سوی مرگ
چهارشنبه 15 فروردین 1397 14:33
قصه ام آن سوی مرگ بی گُمان در گذرِ روز و یا در یک شب راهم از راهِ منیّت جدا خواهد شد. من در آن لحظه حساس، در آن نقطه ی عطف بیش از هر چیز تو را می بینم پیش تر از هر چیز بیشتر از هر روز سهل تر از هر بار فاش تر از هر سو. آن چنان پیدایی، به گمانم که تو را بار دگر یافته ام ! ... تا رسیدن به تو یک گام دگر محتاجم راهِ...
-
وایسا دنیا، من می خوام پیاده شم
جمعه 5 آبان 1396 07:04
"وقتی خواستم زندگی کنم، راهم را بستند. وقتی خواستم ستایش کنم، گفتند خرافات است. وقتی خواستم عاشق شوم، گفتند دروغ است. وقتی گریستم، گفتند بهانه است. وقتی خندیدم، گفتند دیوانه است. دنیا را نگه دارید می خواهم پیاده شوم." معلم شهید، علی شریعتی*
-
هوا پائیزی و بارانی ام من
جمعه 5 آبان 1396 06:50
هوا بارانی است و فصل پاییز گلوی آسمان از بغض لبریز به سجده آمده ابری که انگار شده از داغ تابستانه سرریز هوای مدرسه ، بوی الفبا صدای زنگ اول محکم و تیز جزای خنده های بی مجوز و شادی ها و تفریحات نا چیز برای نوجوانی های ما بود فرود خشم و تهمت های یک ریز رسیده اول مهر و درونم پرست ازلحظه های خاطرانگیز کلاس درس خالی مانده...
-
پرواز با خورشید / فریدون مشیری
جمعه 13 مرداد 1396 06:51
بگذار که بر شاخه این صبح دلاویز بنشینم و از عشق سرودی بسرایم آنگاه به صد شوق چو مرغان سبکبال پر گیرم ازین بام و به سوی تو بیایم خورشید از آن دور از آن قله پر برف آغوش کند باز همه مهر همه ناز سیمرغ طلایی پر و بالی است که چون من از لانه برون آمده دارد سر پرواز پرواز به آنجا که نشاط است و امیدست پرواز به آنجا که سرود است...
-
چه شد؟
جمعه 13 مرداد 1396 06:42
من که داشتم زندگی ام را می کردم همچون کودکی بی آلایش . . . راستی چه شد که لواشک خوردن از یادم رفت؟!
-
راز شیعه
جمعه 30 تیر 1396 21:04
می توان به دروغ جملات عاشقانه بر زبان جاری ساخت اما ، نمی توان به دروغ عاشقانه گریست
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 19 تیر 1396 22:20
-
الهی
یکشنبه 18 تیر 1396 17:55
الهی راضیام به رضای تو اما نه به معنای این که خوشحالم فقط راضیام به رضای تو همین و بس چون تو خدایی و من بندهی خدا چون تو چنین خواستهای و من تو را خواسته ام و من تسلیم توام یا مقلب القلوب و الابصار یا مدبر اللیل و النهار یا محول الحول والاحوال حول حالنا الی احسن الحال حول حالنا الی احسن الحال حول حالنا الی احسن...
-
اکسیر جوانی و راز جاودانگی
جمعه 16 تیر 1396 05:36
اکسیر جوانی و راز جاودانگی این است: "کاری را که خیلی دوست داری در کنار کسی که خیلی دوست داری و همراه با او انجام دهی". در این صورت حرکت در جوهرت آغازشده و سرعت میگیرد. سرعتی نزدیک به سرعت نور و مطابق قانون نسبیت عام، به طور نسبی از بُعد زمان خارج میشوی و گذر زمان را احساس نمیکنی. و به زبان خودمانی میگویی...
-
سخنی که با تو دارم به نسیم صبح گفتم/دگری نمیشناسم تو ببر که آشنایی
دوشنبه 12 تیر 1396 06:03
خبرت خرابتر کرد جراحت جدایی چو خیال آب روشن که به تشنگان نمایی تو چه ارمغانی آری که به دوستان فرستی چه از این به ارمغانی که تو خویشتن بیابی بشدی و دل ببردی و به دست غم سپردی شب و روز در خیالی و ندانمت کجایی دل خویش را بگفتم چو تو دوست میگرفتم نه عجب که خوبرویان بکنند بیوفایی تو جفای خود بکردی و نه من نمیتوانم که...
-
زندگی
یکشنبه 11 تیر 1396 07:18
زندگی زیبا است. باید اما حس کرد اندکی نامعمول. متفاوت تر از آن روی که هست. متفاوت تر از آن چیزی که همگان می بینند، همگان می بویند، و به ما می گویند. زندگی جاری است لاجرم می باید زندگی را حس کرد. راه آن آزادی و رهایی ست ز بند عادت. عادت اما زهر است نیش در نوش همه. بی خبر می آید رخوتی سخت ترا می گیرد و تو می پنداری که...
-
یاس
چهارشنبه 7 تیر 1396 20:00
فصل یاس آمد و رفت فصل نار است و انار باغبانِ گل یاس، روی در پرده کشید سهم من را از یاس، از نظرگه برچید. سهم من از گل یاس، حسرت یک نظر است حسرت یک دَم خوش. یک نفس تا ته اعماق وجود. دانه های دل من مانندِ، دانه های دلِ این خونجگر است. دانه های دل من، دست خواهش به تمنای تو رحمان دارد. دانه های دل من گشت هویدا و خبر...
-
روز وداع
سهشنبه 6 تیر 1396 14:50
دیر زمانی نبود که از دیدنش میگذشت. . . . اما گذشت. خیلی زود گذشت. تا آن روز. همانجا. آن روز وداع. آن روز اَلیم به منتها. آن روز که رسیدم به انتها. همانجا که در روز نخست برایم نذر کرده بود زیارت عاشورا. و حالا بعد از گذر روزها ... دیدمش محرم بود و لباس سیاه برتن داشت. عزادار امام و یارانش بود. اما در دل عذاب دیگری نیز...
-
کما
جمعه 2 تیر 1396 11:57
-
ای یوسف خوش نام ما خوش میروی بر بام ما
سهشنبه 23 خرداد 1396 11:28
ادراکات، دست کم ادراکات خیالی، تبادراتی است از اشیاء، امور و نظایر آن به ذهن. اموری که با قرار گرفتن در مرکز اندیشه و خیال، در پیرامون خود مجاور و مقارن با دیگر پدیدههاست. مجاورات و مقارناتی که به حکم حواس تقویت میشوند و احساسات را برمیانگیزانند. بیآنکه نیازمند آن باشند. چه، گاه شاهد اموری هستیم بیآنکه...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 23 خرداد 1396 11:25
ای یوسف خوش نام ما خوش میروی بر بام ما ای درشکسته جام ما ای بردریده دام ما ای نور ما ای سور ما ای دولت منصور ما جوشی بنه در شور ما تا می شود انگور ما ای دلبر و مقصود ما ای قبله و معبود ما آتش زدی در عود ما نظاره کن در دود ما ای یار ما عیار ما دام دل خمار ما پا وامکش از کار ما بستان گرو دستار ما در گل بمانده پای دل...
-
تو هستی و با یاد تو، یاد خوبانم
جمعه 19 خرداد 1396 12:55
نیت کرده بودم هرگاه که به یادت افتادم با ذکر صلواتی خاطرم را با خاطراتت شیرینتر کنم. و اگر ثوابی هم داشت برای تو. روزها و شبها میآیند و میروند. وه!!! که روزها و شبهایم چه سرشار از سلام و صلوت بر محمّد و آل محمّد است. شاید خدا تورا فرستاده بود تا روح تاریکم به واسطۀ تو و یاد خوبان سپید و روشن و روان پریشانم نیکو...
-
روح یک انسان بی روح
سهشنبه 16 خرداد 1396 18:52
روح یک انسان بی روح یادم میآید سال پیش همین ایام بود. ماه رمضان بود. از یک سو تلاش برای بندگی از سوی دیگر داغ ننگ نابندگی. حال و روز خوبی نداشتم. گرمای بیرون در مقابل آتش درون هیچ به نظر میرسید. فکر میکردم سختترین لحظات عمرم را در حال سپری کردنم. از دست خود و دیگر بندگان خدا هیچ گریزی نداشتم جز به خود خدا. یک سال...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 16 خرداد 1396 18:17
ای خرم از فروغ رخت لاله زار عمر بازآ که ریخت بی گل رویت بهار عمر از دیده گر سرشک چو باران چکد رواست کاندر غمت چو برق بشد روزگار عمر حافظ
-
والله که شهر بیتو مرا حبس میشود/ آوارگی و کوه و بیابانم آرزوست
شنبه 6 خرداد 1396 06:58
-
از آواز تا آوار
پنجشنبه 4 خرداد 1396 07:26
شنیده بودم که از "آواز" تا "آوار" تنها یک "نقطه" فاصله است. اما چه می دانستم که آن یک نقطه مرکز ثقل تمام عالم من است. سرخوش از آوازی بودم که در گوشم میپیچید و قلبم را درمینوردید و شهد عشق را در جانم جاری میکرد. تا آن روز... تا آن روز که آن "نقطه" از زندگی ام حذف شد. و وقتی آن...
-
باز آی که تا به خود نیازم بینی/ بیداری شبهای درازم بینی
پنجشنبه 7 اردیبهشت 1396 13:54