دفترچه ی یاد ( زندگی عطر به جاماندۀ "یاس"، لای دفترچه ماست)

دفترچه ی یاد ( زندگی عطر به جاماندۀ "یاس"، لای دفترچه ماست)

تجربه ای در وبلاگ نویسی ندارم. هدفی هم در کار نیست. جز یادداشت گفت و گوهایی تنهایی ام با " . . ."
دفترچه ی یاد ( زندگی عطر به جاماندۀ "یاس"، لای دفترچه ماست)

دفترچه ی یاد ( زندگی عطر به جاماندۀ "یاس"، لای دفترچه ماست)

تجربه ای در وبلاگ نویسی ندارم. هدفی هم در کار نیست. جز یادداشت گفت و گوهایی تنهایی ام با " . . ."

از آواز تا آوار

شنیده بودم که از "آواز" تا "آوار" تنها یک "نقطه" فاصله است.

اما چه می دانستم که آن یک نقطه مرکز ثقل تمام عالم من است.

سرخوش از آوازی بودم که در گوشم می‌پیچید و قلبم را درمی‌نوردید و شهد عشق را در جانم جاری می‌کرد.

 

تا آن روز...

تا آن روز که آن "نقطه" از زندگی ام حذف شد.

و وقتی آن "نقطه" برداشته شد. بار تمام گیتی را یکجا بر قلبم احساس کردم.

دیگر آوازی نبود که در گوشم بپیچد. قلبم درهم پیچید. سخت شد. سنگ شد. شهدی از آن نتراوید. راه گوش بسته شد. هوش خسته شد. بر پرده ی چشم زنگار گرفته شد. حواس آشفته شد. به اندوه آغشته شد. غم آخته شد. با شوربختی آمیخته شد. بخت بسته شد. هویت برانداخته شد. اصالت بی‌بُته شد. بال پرواز شکسته شد. چینههای مغز پینه‌بسته شد. دروازه‌ امید تخته شد. خاطرات شیرین پشت دیوارهای فروریخته جاگذاشته شد. رُخم رنگ باخته شد. آمال مرگ پشته پشته شد.

در یک کلام همه چیزم در این قمار پاک  باخته شد

 

تازه بود که فهمیدم آوار یعنی چه؟

وقتی که آن "نقطه" برداشته شد.

 

4خرداد 1396

6:20

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد