دفترچه ی یاد ( زندگی عطر به جاماندۀ "یاس"، لای دفترچه ماست)

دفترچه ی یاد ( زندگی عطر به جاماندۀ "یاس"، لای دفترچه ماست)

تجربه ای در وبلاگ نویسی ندارم. هدفی هم در کار نیست. جز یادداشت گفت و گوهایی تنهایی ام با " . . ."
دفترچه ی یاد ( زندگی عطر به جاماندۀ "یاس"، لای دفترچه ماست)

دفترچه ی یاد ( زندگی عطر به جاماندۀ "یاس"، لای دفترچه ماست)

تجربه ای در وبلاگ نویسی ندارم. هدفی هم در کار نیست. جز یادداشت گفت و گوهایی تنهایی ام با " . . ."

اکسیر جوانی و راز جاودانگی

اکسیر جوانی و راز جاودانگی این است:

"کاری را که خیلی دوست داری در کنار کسی که خیلی دوست داری و همراه با او انجام دهی".

در این صورت حرکت در جوهرت آغازشده و سرعت می‌گیرد. سرعتی نزدیک به سرعت نور و مطابق قانون نسبیت عام، به طور نسبی از بُعد زمان خارج می‌شوی و گذر زمان را احساس نمی‌کنی.

و به زبان خودمانی می‌گویی "نفهمیدم که وقت کی گذشت". و در درون، حلاوتِ شیرین‌ترین نعمت پروردگار را احساس می‌کنی.

آری تو در آن لحظه عاشقی و در «لحظه» در حال زیستنی.

تو خوشبخت‌ترین انسان روی زمینی و در عین حال مایه‌ی شادکامی و خوشبختی انسانی دیگر.

از انجام کاری را که بسیار دوست داری احساس رضایت می‌کنی و از بودن با کسی که بسیار دوست داری احساس بودن بی نهایت. احساس توجه به خود. و احساس این که برای خودت ارزش قایل هستی. بدین سان، دیگر دنیا برایت جایی برای خسران نیست. در صورت خستگی در کوره راه های زندگی با بوئیدن و چشیدن اکسیر عشق احساس خسران و نومیدی نخواهی کرد. چرا که در این سفر راه را خود برگزیده‌ای و بهانه‌ای برای عتاب و خطاب نیست.

از بودن در کنار کسی که خیلی دوست داری احساس دیده شدن توسط دیگران، احساس دوست داشته شدن، احساس احترام، احساس تعلق و در یک کلام عشق را با تمام وجودت ادراک می‌کنی.

از انجام کاری که خیلی دوست داری در کنار و همراه با کسی که خیلی دوست داری احساس تفاهم، حس رفاقت، احساس همکاری، میل به فداکاری و در یک کلام احساس دوستی متقابل را با پوست و خونت خواهی فهمید.

آری تو عاشقی و علاوه بر عاشقی به مرتبه دوستی نایل آمده‌ای. تو هستی و دلیل بودن دیگرانی. و دیگران هستند و دلیل بودن تو. در رابطه‌ای ناب، برابر، سرشار از امید، آینده، به دور از هر گونه کسالت.

و تو

پَرشی خواهی داشت، تا به اندازه عشق

تا به هم قد خدا

به بلندای فلک

فارغ از هر عادت.

و تو . . .

همچنان آن حشره،

همچنان مرغ مهاجر،

گام برخواهی داشت در مسیر فردا، در طریق امروز، در مدار دنیا

و به قول سهراب

"زندگی مجذور آینه است

زندگی گل به توان ابدیت

زندگی ضرب زمین در ضربان دل" توست.

و تو بی آنکه بدانی که چرا اسب نجیب است و چرا می‌گویند؛  که کبوتر زیباست

دوست خواهی داشت

همه را با همه‌ی هستی خود.

درک خواهی کرد

 همه را با همه‌ی مستی خود.

واژه را خواهی خواند از نگاه معشوق

واژه را خواهی خواند با نوای باران.

 

چترها را  بَربَند. 


#ر_عسکری

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد